سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تعداد کل بازدید : 8436

بازدید امروز : 5

بازدید دیروز : 1

زمستان 1385 - تسنیم

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

درباره خودم

لینک به لوگوی من

زمستان 1385 - تسنیم

بایگانی

زمستان 1385

جستجوی سریع

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک

 

خداوند متعال در یکی از کتاب هایش چنین نازل کرده است : «بنده ام ! به حقّ خودم سوگند که من دوستدارت هستم . پس به حقّ خودم بر تو، سوگندت می دهم که مرا دوست بدار» . [إرشاد القلوب]

پیام کوتاه SMS

نویسنده:رسول کریمی::: سه شنبه 85/12/15::: ساعت 12:0 صبح

با من از طریق شماره SMS زیر تماس بگیرید:


منتظر پیام های شما هستم


30004512516862



SMS

نویسنده:رسول کریمی::: دوشنبه 85/12/14::: ساعت 9:41 عصر

با من از طریق شماره SMS زیر تماس بگیرید:

منتظر پیام های شما هستم

30004512516862



تسنیم

نویسنده:رسول کریمی::: دوشنبه 85/12/14::: ساعت 6:40 عصر

 

به وبلاگ اصلی مراجعه کنید.

www.quran14.ir

http://qurankarym.blogsky.com

Info@tasnim114.com

 



نشانه قدرت الهی در عرصه آفاق

نویسنده:رسول کریمی::: دوشنبه 85/12/14::: ساعت 6:36 عصر

 

قرآن سندی آسمانی و استوارنامه ای ملکوتی است که پیامبر اکرم ص آن را برای اثبات رسالت خویش در برابر جهانیان گشوده است، ولی باید توجه داشت معجزه بودن قرآن برای همیشه و همه نژادها، خود نوعی اعجاز است.

زیرا این کتاب باید از آغاز نبوت آن بزرگوار تا پایان جهان همچنان به صورت سندی زنده و دلیلی غیر قابل انکار بر صدق ادعای وی و سفارت آسمانی آن حضرت باقی باشد. در حالی که انسان ها از آن تاریخ تا عصر ما دوران مختلفی را پشت سر گذاشته اند و تکامل های دیگری را نیز در پیش دارند.

در 14قرن قبل ، مردم در سراسر جهان تقریبا در حالت بی خبری و نادانی به سر می بردند و از نظر فکری در مرتبه نازلی قرار داشتند ولی قرآن در همان عصر و در آن شرایط نامساعد، معجزه بزرگ و دلیل قاطع بر نبوت پیغمبر اسلام ص بوده است.

در جهان ما و در عصر کنونی نیز که انسان ها به بسیاری از اسرار و رموز جهان آفرینش پی برده و از حقایق علمی فراوانی آگاهند، باز هم قرآن معجزه و برای اثبات رسالت آن بزرگوار سندی قاطع است و این مساله خود نوعی اعجاز به شمار می آید.

بحث و بررسی درباره چگونگی اعجاز قرآن در همه عصرها و زمانها و برای همه تیره ها و نژادها موضوعی است که شرح آن به نوشتن دهها جلد کتاب قطور نیاز دارد، ولی با این حال از آنجا که گفته اند: «ما لایدرک کله لا یترک کله» بناچار ما نیز در اینجا به طور فشرده به قسمتهایی محدود از جنبه های اعجاز قرآن اشاره و نمونه هایی نقل می کنیم:

فصاحت و بلاغت

احاطه به لغات و در دسترس داشتن واژه ها چندان دشوار نیست ، اما ترکیب و نیز ترتیب و تنظیم آنها به شیوه ای که هم رعایت فصاحت و بلاغت شده باشد و هم جمله بندی به گونه ای باشد که بیان در همان حال که در دسترس ذهن خواننده است، در بالاترین جایگاه باشد کاری است که بی رعایت قواعد باریک و دقیق ادبی و مهارت ذوقی سرشار انجام پذیر نیست.

خداوند متعال ، که حوزه قدرت و دانش او را پایانی نیست ، از ترکیب و تنظیم کلمات در قرآن سخن را به گونه ای آراسته است تا هیچ کس گرچه بلیغ ترین و فصیح ترین مردمان ، نظیر آن نتواند و این است رمز جاودانه بودن قرآن و سند پیامبری جاوید حضرت محمدص.

اصولا متدولوژی خاص این کتاب ، چنین امری را ایجاب می کند. به عبارت دیگر فصاحت و بلاغت را ابعاد و شاخه هایی است که به آن اشاره می کنیم:

سبک و اسلوب

قرآن کریم از سبک و اسلوب معجزه آسایی برخوردار است که هیچ کتابی آن را ندارد. اسلوب این کتاب آسمانی ، قابل تقلید نیست ، چرا که سبک آن با معانی بلندی قرین است.

اگر کسی بخواهد نظم و اسلوب کلامی را با مضامین بلند آیات هماهنگ کند، معانی جمله ها مضحک و مبتذل می شود و اگر بخواهد مفاهیم معقول و منطقی آیات الهی را در قالب آن اسلوب بریزد، امکان پذیر نخواهد بود، بلکه آن اسلوب از دست خواهد رفت.

معانی بدیع با اسلوب بی بدیل این کتاب به گونه ای به هم آمیخته شده که در غیر آن ، قابل جمع نیست. اگر تنها اسلوب قرآن اعجاز بود، ممکن بود ادیبان زمان ، مانند آن بیاورند.

آنچه تحدی و هماوردی را ناممکن کرده ، سبک و اسلوب ، همراه با معانی و ترکیب و اسلوب ، همراه با معانی و ترکیب جمله های آن است. گوته ، شاعر و دانشمند آلمانی می نویسد: «قرآن ، اثری است که به واسطه سنگینی عبارت، خواننده آن ابتدا رمیده شده ، ولی سپس مفتون جاذبه آن و بالاخره بی اختیار مجذوب زیبایی های متعدد آن می شود.»

اگر در نوشته های ادیبان و نثر و اشعار شاعران معروف عرب زبان دقت کنیم ، در بسیاری از موارد مضامین آنها مردود و متضاد است. مواردی که قابل اشکال نیست ، بلکه موضوع صحیح است ، بدون شک مانند سبک و اسلوب قرآن نیست.

خطبه های نهج البلاغه و دعاهای صحیفه سجادیه و خطابه های پیامبرص با وجود صحت مضامین هرگز با آیات قرآن قابل مقایسه نیست. به همین دلیل است که خدای متعال در قرآن می فرماید: «اگر راست می گویید، یک سوره مثل قرآن بیاورید، که هرگز نمی توانید مانند آن را بیافرینید.

پس بهتر است خود را از عذاب دردناکی که آتش گیره آن ، انسان ها و سنگهاست ، نگه دارید.» (بقره / 23)

جنبه های لفظی و ظاهری

فیلسوف شهید استاد مرتضی مطهری ره در این باره بیانی دارند که خلاصه ای از آن را می آوریم: یکی از وجوه اعجاز قرآن که از دیر زمان مورد توجه فوق العاده قرار داشته ، جنبه لفظی و ظاهری یا فصاحت و بلاغت قرآن است.

روشنی بیان ، زیبایی ، تعبیر، شیرینی ، آهنگ و جذابیت عبارات ، نظم بی بدیل الفاظ و قالبهای معانی ، آنچنان آیات قرآن را زیبا و لطیف کرده است که هر کسی مختصر ذوق و شناختی از ادبیات عرب داشته باشد، حلاوت و طراوت آن را بخوبی احساس می کند. اصولا همه انسان ها زیبایی و جمال را می فهمند و نیازی به تعریف ندارد.

وقتی انسان صورت زیبایی را مشاهده کند یا منظره دلپذیر یا شعر زیبایی را ببیند، بی اختیار جذب می شود. به همین دلیل صورتها و منظره ها با این که گوناگونند، ولی زیبا و جذاب هستند.

پیش از آن که علم و عقل ، زیبایی را درک کند احساس ، آن را می فهمد که مرکز آن ، قلب و دل است، نه مغز و سر. از این رو گفته اند زیباترین شعر، دروغ ترین آنهاست.

فصاحت و بلاغت نیز از مقوله زیبایی و به کانون احساسات مرتبط است ؛ ولی یک ویژگی و امتیازی که در فصاحت و بلاغت قرآن موجود است این که ، در عین زیبایی و جذابیت از صمیم صداقت و درستی مایه می گیرد. برخلاف شعر زیبا که اگر دروغ و گزاف در آن نباشد، زیبایی نخواهد داشت.

آری قرآن ، هم کتاب عقل است و هم کتاب دل. زیبایی الفاظ را با جمال معنوی و اسلوب بدیع ادبی به هم آمیخته است.

اعجاز کلامی

در اعجاز لفظی و معنوی قرآن  می توان به این حقیقت نیز اشاره کرد، کتابهایی که در دنیا نوشته می شود هر کدام سبک و موضوع خاصی دارد؛ مثلا کتاب تاریخ بر محور تاریخ می چرخد. کسی که در فن سخنوری کتابی تدوین کرده ، مسائل مخصوص آن را مورد بحث قرار داده که با فلسفه و شیمی ارتباطی ندارد، ولی قرآن با این که یک هدف را دنبال می کند و آن ، تعلیم و تربیت و هدایت و ارشاد انسانهاست ، با وجود آن ، با همه علوم و معارف آمیخته است ، از جنین شناسی گرفته تا رنگ درختان ، تنوع گیاهان ، زمین شناسی ، خلقت انسان ، حرمت گوشت خوک و مردار، فلسفه آفرینش انسان و جهان ، مبدا و معاد و برزخ و قیامت ، همه را به هم آمیخته و یک نوع ارتباط و هماهنگی میان آنها برقرار کرده است.

این کتاب منحصر به فرد کتابی است که طبیعت را با فطرت درآمیخته و عقل را با دل به همه دوخته است ؛ مثلا درباره بهار می فرماید: «فانظر الی آثار رحمه الله کیف یحی الارض بعد موتها ان ذلک لمحی الموتی» نخست ، توجه انسان را به سبزه زارها، درختان ، گل و گیاهان جلب می کند که چگونه باران رحمه زمین مرده را زنده کرده و بعد بلافاصله ذهن آدمی را به احیای مردگان در قیامت معطوف می کند. (روم / 50)

مصونیت از تحریف

قابل تحریف نبودن قرآن نیز می تواند یک نوع اعجاز باشد، چرا که هر کتابی در دنیا قابل تحریف به زیادتی و نقصان است ، ولی قرآن نه کاستی را برمی تابد و نه افزونی را، چرا که نسخه های آن بی حدوحصر است و افزودن به آن و کاستن از آن امکان پذیر نیست.

اصولا قرآن چون به صورت معجزه نازل شده است ، قابل تحریف نیست. برخلاف تورات و انجیل که در قالب نثر معمولی نازل شده و قابل تحریف بوده اند، قرآن کریم به مصونیت خود از هر گزندی اشاره می کند و می فرماید: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون » (این کتاب را فرستاده ایم و تحقیقا آن را نگهبان و نگه داریم). (حجر /9)

همان طور که در عصر نزول و حضور پیامبرص از تحریف در امان باقی مانده ، پس از پیامبر ص نیز دستخوش تحریف به زیادتی و کاستی واقع نمی شود. آیات یادشده به معنای انصراف دشمن از تحریف نیست.

به این معنا که خداوند در قلب دشمن تصرف کرده و آنان را از تحریف بازدارد، بلکه مفهوم آیه از عجز و ناتوانی دشمن در جهت تحریف پرده برمی دارد؛ چرا که اگر جمله و سطری را از قرآن حذف کنیم یا بر آن بیفزاییم ، مانند وصله کهنه ای که با بهترین پارچه زده شده باشد، محسوس و مشهود خواهد بود.

قرآن کتاب شعر و غزلیات نیست که بتوان جمله ای را از آن عوض کرد یا شعری را بر آن افزود. کاستن از قرآن نیز امکان ندارد، چرا که معنا و مفهوم خراب می شود و بر هر عاقل و سخن سنجی به عیان روشن می شود که در این قسمت کلماتی حذف شده است.

از جانب دیگر، عده زیادی از مسلمانان صدر اسلام در تمام مقاطع تاریخی و هم اکنون ، حافظان قرآن بوده و هستند. بنابراین چه کسی جرات می کرد تحریفی در آن صورت دهد؛ چرا که جان تحریف گران و مهاجمان به خطر می افتاد.

مضاف بر این که از حدیث ثقلین - که محدثان شیعه و سنی به طور متواتر نقل کرده اند - وجوب تمسک به قرآن و عترت استفاده می شود.اگر بنا باشد تحریف در آن پیدا کند، چنین وجوبی بی معنا و این گونه تاکید لغو خواهد بود.

اخبار غیبی

دومین وجه از وجوه اعجاز،  خبرهای غیبی قرآن است که مسائل علمی ، تاریخی و حوادث ماورای طبیعت را نیز در بر می گیرد. ما در این بخش به یکی از اخبار غیبی در بعد تاریخی بسنده می کنیم که در زمان نزول قرآن هنوز رخ نداده بود.

پیروزی رومیان بر ایرانیان

روم، امپراتور مقتدری بود که بر بخش وسیعی از آسیا، اروپا و آفریقا حکومت می کرد و ایتالیا نیز قسمتی از آن بود.

جنگهای فراوانی میان روم و ایران واقع شده بود، اما در عصر ظهور اسلام ، جنگ بزرگ و سرنوشت سازی رخ داد. ابوعبیده می گوید: از امام باقر ع مضمون آیه «الم غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون فی بضع سنین...» (روم / 14).پرسیدم. فرمود: این آیه ، تاویلی دارد که جز خدا و راسخان در علم از آل محمد ص کسی نمی داند.

هنگامی که رسول خداص به مدینه هجرت کردند و اسلام به پیروزی رسید، حضرت نامه ای به پادشاه روم (قیصر) و نامه ای به پادشاه ایران (خسرو پرویز) نوشت و توسط نمایندگانش برای آنان فرستاد.

امپراتور روم ، نامه رسول خدا ص را احترام گذاشت ، ولی پادشاده ایران ، نامه حضرت را پاره کرد و به نماینده ایشان اهانت کرد.

در مقطع حساس بود که میان ایران و روم ، جنگ و درگیری نظامی رخ داد. مسلمانان مایل بودند رومیان پیروز شوند، ولی برخلاف انتظار آنان ، ایرانیان برنده جنگ و مسلمانان غمگین و افسرده شدند. ناگهان آیه : «الم غلبت الروم...» نازل شد؛ یعنی رومیان در نزدیکی های این سرزمین «شامات و حوالی آن» شکست خورده اند و ایرانیان پس از پیروزی بر روم ، بزودی مغلوب می شوند.

پس از چندی ، جنگ دیگری آغاز شد و رومیان بر ایرانیان غالب و مسلمانان شادمان شدند. قرآن در ادامه می فرماید: «در آن روز مومنان خوشحال شدند» (روم /4)علت شادمانی به دلیل اهانتی بود که پادشاه ایران به نامه رسان پیامبر کرده بود که باعث خوشحالی مشرکان و افسردگی مسلمانان شده بود، نه به دلیل اهل کتاب بودن رومیان ، چرا که ایرانیان نیز زرتشتی و اهل کتاب بودند.

معارف علمی قرآن

یکی دیگر از وجوه اعجاز این گنجینه الهی ، طرح مسائل علمی است : بزودی آیات حکمت و نشانه های قدرت خود را عرصه آفاق و ظرف وجودی خودشان ارائه خواهیم کرد تا حقیقت بر آنها مکشوف شود.(فصلت / 52)

و بدانند که قرآن و پیامبر اکرم ص بر حق است. بدون شک با مشاهده کشفیات علوم جدید، اسرار الهی یکی پس از دیگری بر بشر روشن و آیات علمی برملا می شود.

با وجود هیات بطلمیوسی که 4000 سال بر اندیشه بشری حکومت می کرد و جهان هستی را کراتی مانند پوست پیاز می دانست که میان هم قرار گرفته اند، قرآن در همان عصر با کمال صراحت اعلام کرد: «و کل فی فلک یسبحون» (و هر کدام از کرات ، در مدار خود شنا می کنند.» (انبیا/ 32)

در آیه دیگر، پرده از حقیقت دیگر برداشته ، می فرماید: (آیا کافران نمی اندیشند که تحقیقا تمام آسمان ها و زمین به صورت مجموعه به هم پیوسته بود (رتق) بود و ما آنها را از هم جدا کردیم (فتق) و هر موجود زنده را از آب زنده قرار دادیم. (انبیا/ 30)

(رتق ) در لغت ، به مفهوم شی بسته و مسدود است. به طوری که هیچ شکاف و منفذی در آن نباشد. درست متضاد فتق که به معنای شکافتن و اجزای آن را از هم جدا کردن است.

لباسی که تمام اجزایش به هم دوخته شده است ، رتق است و اگر از هم جدا شود فتق. علی ع می فرماید: (از آن پوسته جامد طبقاتی شکافت و آنها را پس از آن که به هم پیوسته بود، باز کرد و هفت آسمان قرار داد.)

امروز تحقیقات نجومی ثابت کرده که در گذشته ، تمام کرات مجموعه ای به هم چسبیده بوده که بر اثر انفجار درونی از هم جدا و پراکنده شده و هر جزیی کنار هم قرار گرفته اند و بیش از آن ، گازهایی متراکم و متکاثف بوده که سبب ایجاد کرات آسمانی شده است: (سپس خداوند به سامان دادن و خلق آسمان ها پرداخت ، در صورتی که به شکل گاز بودند و پس از انجماد، به صورت یک توده عظیمی درآمده و با انفجار مهیبی که در هسته مرکزی آن ایجاد شد، از هم جدا شده و هر کدام به شکل خورشید، ستاره ، ماه و کره زمین درآمدند و چنین رتق و فتقی در عالم صورت گرفت.) (فصلت / 11)

قرآن می فرماید: «آسمان را به دست قدرت بنا نهادیم و تحقیقا ما آن را توسعه و گسترش می دهیم» (زاریات / 41)این آیه نیز، یک حقیقت علیم را بازگو می کند که به هیچ وجه با هیات قدیم سازش ندارد.

اکنون که جنبه های اعجاز قرآن تا حدودی آشکار شد، بخوبی روشن می شود که چگونه این کتاب می تواند سندی آسمانی بر اثبات رسالت حضرت محمدص باشد و برانگیختگی آن بزرگوار از جانب خداوند اثبات شود. خداوند، ما را، با قرآن در روز قیامت محشور کند.

 

منبع: http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=14366

 



امامت و خلافت در قرآن - حکومت شورایی

نویسنده:رسول کریمی::: دوشنبه 85/12/14::: ساعت 6:7 عصر

حکومت شورایی


جعفر سبحانى


حکومت‏ شورائى

نویسندگان اهل سنت ‏بالاخص در عصر حاضر شیوه حکومت اسلامى را شورائى مى‏انگارند و پشتوانه حکومت اسلامى را همان دو آیه‏اى که‏پیرامون شورائى در قرآن وارد شده است، مى‏دانند. ولى آنان از نکته‏اى غفلت ورزیده‏اند که اگر حکومت اسلامى بر اساس «شورا» استوار بود، لازم بود پیامبر گرامى حدود و خصوصیات آن را بیان‏کند، درحالى که درباره خصوصیات آن سخنى به میان نیامده است،مثلا یادآور شود: چه کسى اصل شورا را به اجراء بگذارد؟

راى دهندگان چه کسانى باشند؟ انصار و مهاجر با مسلمانان‏مدینه و مکه یا همه مسلمانان: در صورت اختلاف‏ نظر، ملاک ترجیح‏ چیست؟ اکثریت است ‏یا ملاکهاى دیگر.

این پرسشها و دهها پرسش مانند آن در هاله ابهام باقى است ازاین جهت نمى‏توان گفت پیامبر گرامى بر همین اصل، اعتماد نموده ودرباره شیوه حکومت‏سخنى نگفته است.

گذشته از این، باید دید آیات مربوط به شورا به کدام‏ یک از امور ناظر مى‏باشد، اینک آیات مربوطه را مطرح کرده بعدا در حدود دلالت آنها سخن مى‏گوئیم.

1- و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله(1) .

«با آنان در کار مشورت کن هر موقع تصمیم گرفتى، بر خدا توکل‏کن‏» .

2- والذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلاه و امرهم شورى ‏بینهم و مما رزقناهم ینفقون(2) .

«کسانى که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را به پامى‏دارند و کارهایشان به صورت مشورت صورت مى‏پذیرد، و از آنچه به‏انها روزى دادیم، انفاق مى‏کنند» .

دقت در مفاد و شرائط نزول، مانع از آن است که آیه‏ها ناظر به‏ بیان شیوه حکومت در اسلام باشد.

آیه نخست‏ خطاب به پیامبر اکرم(ص)است که با یاران خود به شوربپردازد، در مورد آیه، حاکم از جانب خدا معین شده و به حاکم ‏مسلم یعنى پیامبر خطاب مى‏کند که براى جلب قلوب یاران خود، با آنان مشورت کند در این صورت آیه ناظر به شور در تعیین حاکم‏ نخواهد بود، بلکه بیانگر وظیفه حاکم موجود است که چنین کند و اما این که مردم نیز در تعیین حاکم از این اصل بهره بگیرند،هرگز آیه ناظر به آن نیست.

آیه دوم خطاب به افراد با ایمان است که در «امور مربوط به‏خویش‏» مشورت کند در این صورت باید احراز شود که خلافت پس از درگذشت پیامبر از امور واگذار شده به مردم است ‏یا نه؟ و ما احتمال مى‏دهیم که این امر، به مردم واگذار نشده است و دراختیار خدا و رسول او است، با این احتمال نمى‏توان آیه را سند شیوه حکومت، اسلامى دانست.

در پایان یادآور مى‏شویم بسیارى از افراد که در شیوه حکومت ‏کتاب یا رساله نوشته‏اند، اعضاء شورا را گروهى به نام (اهل الحل‏والعقد) معرفى کرده‏اند، یعنى کسانى که باز و بستن امور به دست ‏آنها است ولى خود این جمله از مبهمات است زیرا روشن نیست که ‏آیا مقصود علما و دانشمندان است آن هم در چه پایه از علم  و دانش، و میزان سنجش دانش آنها چیست؟

یا مقصود مسوولان حکومت اسلامى است.

یا کسانى که در ارتش و سپاه اسلام مشغول انجام وظیفه مى‏باشند.

در هر حال در این که شورا یکى از اصول اجتماعى اسلام است،سخنى نیست ولى آیا در همه موارد یا موارد خاصى; این اصل تنها نمى‏تواند چهره حکومت را روشن کند.

پیامبر براى حفظ میراث الهى بر سر دو راهى قرار گرفته بود:

الف)پیامبر قاطعانه پیشواى پس از خود را تعیین کند.

ب)شیوه و خصوصیات حکومت و وظیفه مسلمانان را به صورت روشن بیان کند. متاسفانه از نظر اهل سنت هیچ‏کدام انجام نگرفته است. و هرگز نمى‏توان به اصل شورا در تبیین صبغه حکومت اکتفا کرد.


بیعت و شیوه حکومت اسلامى

یکى از شیوه‏هاى زندگى عرب قبل از اسلام بیعت ‏با رئیس عشیره‏ بود و اسلام نیز آن را در مواردى تنفیذ کرد، مردم مدینه در سال‏11 و 12 در عقبه «منى‏» با پیامبر بیعت کردند که اگر رسول‏گرامى به سرزمین آنان وارد شود، از او بسان فرزندان و بستگان‏ خود دفاع کنند، این نوع بیعت مربوط به تعیین حاکم نبود، بلکه‏ نتیجه ایمان آنان به رسول خدا بود و تعهد نمودند که از رهبرخود دفاع کنند.

پس از هجرت پیامبر گرامى اسلام(ص)دوبار نیز با پیامبر بیعت‏کردند یکى در غزوه حدیبیه و دیگرى در بیعت زنان مکه با پیامبر.

درباره بیعت نخست، قرآن چنین مى‏فرماید:

"لقد رضى الله على المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فى قلوبهم فانزل السکینه علیهم و اصابهم فتحا قریبا"(3)

«خداوند از مومنان هنگامى که در زیر آن درخت‏با تو بیعت‏کرده‏اند، راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون دلهایشان نهفته‏ بود، مى‏دانست از این‏ رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى‏ نزدیک به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود» .

و در آیه دیگر مى‏فرماید:

"اذا جائک المومنات یبایعونک على ان لا یشرکن بالله شیئا و لایسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یاتین ببهتان یفترینه‏ بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فى معروف فبایعوهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحیم". (4)

«اى پیامبر هنگامى که زنان مومن نزد تو آیند و با تو بیعت‏کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند دزدى و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایى پیش دست و پاى خودنیاورند و در هیچ کار شایسته‏اى مخالفت فرمان تو نکنند، با آنهابیعت کن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است‏» .

اتفاقاً هر دو آیه خارج از موضوع ما است.

در آیه نخست آنان به نبوت پیامبر ایمان آورده و حاکم اسلامى ‏از جانب خدا معین شده بود. بیعت ‏براى این بود که از جان او دفاع کنند همچنان که از جان و فرزندان خود دفاع مى‏نمایند. یعنى‏ حاکم مشخص و فقط بیعت کردند که در این لحظه حساس از او دفاع ‏نمایند.

آیه دوم درباره تعیین حاکم نیست، بلکه تاکید بر ایمان آنان‏به نبوت پیامبر است و در حقیقت عملا متعهد شده‏اند که به شریعت‏او عمل کنند از این جهت‏ یادآور مى‏شود که شرک نورزند، زنا نکنند، دزدى نکنند، سرقت نکنند، در این صورت این آیات رانمى‏توان ناظر به بیان شیوه حکومت دانست.

گذشته از این، مجرد بیعت الزام‏آور نیست و باید در کنار بیعت‏ خصوصیات خلیفه از نظر ایمان و تقوا و علم و آگاهى بیان گردد،درحالى که هیچ‏کدام از دو سنت وارد نشده است.

آنچه که انسان از دقت در این آیات و موارد بیعت استفاده‏ مى‏کند، این است که هدف از بیعت تعیین حاکم و یا ثبیت‏حکومت او نیست، بلکه اخذ بیعت‏ براى تاکید بر عمل به مقتضاى ایمان است‏ از این جهت در حدیبیه بیعت نمودند تا سرحد جان از اسلام دفاع کنند یا در محیط مکه زنان بیعت مى‏کردند شرک نورزند و کار زشت ‏انجام ندهند.

آرى پس از درگذشت پیامبر تعیین خلیفه از طریق بیعت صورت گرفت‏ آن هم در دو مورد:

1- خلافت‏خلیفه نخست، با بیعت افراد اندکى.

2- خلافت امیرمومنان(ع)با اکثریت قریب به اتفاق.

گویا یک چنین روش، استمرار بر همان سیره پیش از اسلام بود که‏ از طریق بیعت، شیخ قبیله را گزینش مى‏کرده‏اند ولى مسلما عمل‏ صحابه مدرک براى حکم شرعى نیست، حکم شرع را باید از کتاب و سنت‏ گرفت نه افراد غیر معصوم آنهم در چنین مساله سرنوشت‏ساز.

خلاصه سخن این که اسلام آئین جهانى است و تا روز رستاخیز بایدجهان را اداره کند حتى در عظیم‏ترین و اساسى‏ترین مساله به نام‏ حکومت اسلامى روشن‏گریهاى گسترده داشته باشد.

سخنان حکیمانه‏اى از پیامبر(ص)نقل شده است که روشنگر تنصیصى‏ بودن مقام امامت از روز نخست مى‏باشد.

ابن هشام مى‏نویسد: پیامبر گرامى اسلام(ص) در موسم حج قبیله‏ «بنى عامر» را به اسلام دعوت کرد رئیس آنان گفت: «ارایت ان‏نحن بایعناک على امرک ثم اظهرک الله على من خالفک ایکون لناالامر من بعدک؟» .

«آیا چه نظر مى‏دهى اگر ما با تو بیعت کردیم خدا تو را بر مخالفان پیروز کرد، آیا پس از تو، ما سهمى در کار تو خواهیم ‏داشت‏» ؟.

پیامبر در پاسخ فرمود: «الامر الى الله یضعه حیث‏یشاء. کار مربوط به خداست هرکجا بخواهد آن را قرار مى‏دهد»(5) .

رئیس قبیله بنى‏عامر رسالت پیامبر را یک حکومت‏بشرى فکر مى‏کردو لذا انتظار داشت در برابر کمک به پیامبر، سهمى در آن داشته‏باشد، پیامبر دست رد بر سینه او زد، و امر حکومت را مربوط به‏ خدا دانست که باید او تعیین کند، اگر به راستى زمام حکومت دردست امت اسلامى یا اهل حل و عقد یا دیگران بود، پیامبر مى‏فرمود:

«الامر الى الامه او الى اهل الحل والعقد» یا به گونه‏اى که‏ براى طرف مفهوم باشد.

پیامبر گرامى در تعیین شیوه حکومت از جمله‏اى بهره گرفت که‏خدا در مورد رسالت از آن استفاده کرده است چنانکه مى‏فرماید:

"الله اعلم حیث‏یجعل رسالته"(6)

«خدا آگاهتر است رسالت‏ خود را کجا قرار دهد» .

برداشت صحابه از خلافت پس از درگذشت پیامبر بررسى تاریخ خلافت نشان مى‏دهد که تعیین خلیفه از طریق تنصیص‏خلیفه پیشین صورت مى‏گرفت اگر از خلافت ابى‏بکر و امیر مومنان ‏صرف‏نظر کنیم، دیگر خلافت‏ها همگى جنبه تعیینى و تنصیصى داشته است ‏خلافت عمر به وسیله ابى‏بکر انجام گرفت(7)

خلافت عثمان از طریق شوراى شش نفره به نتیجه رسید، شورائى که ‏اعضاى آن را خلیفه پیشین معین کرد. (8)

آنگاه که عمر ترور شد، عائشه از طریق فرزند خلیفه (عبدالله بن‏عمر) به او پیام فرستاد و گفت: سلام مرا به پدر برسان و بگو امت ‏محمد را بدون نگهبان ترک مکن، کسى براى آنها معین کن زیرا من ‏از فتنه مى‏ترسم.

عبدالله بن عمر به پدر گفت: در میان مردم شایع است که تو کسى ‏را بر خلافت ‏برنمى‏گزینى، اگر براى تو شتر و گوسفندانى باشد و آن ‏را در اختیار چوپانى قرار دهى، هرگاه چوپان آنها را در بیابان‏رها کند، درباره او چگونه قضاوت مى‏کنى؟ آیا دامهاى تو را درمعرض هلاکت قرار نداده است؟ اگر چنین است، رعایت مصالح مردم ازاهمیت‏بالائى برخوردار است.(9)

هنگامى که معاویه فرزند خود «یزید» را به عنوان خلیفه‏مسلمین معرفى کرد، عبدالله بن عمر را خواست و به او چنین گفت:

من دوست نداشتم امت محمد پس از خویش بسان گله بدون چوپان رهاکنم.(10)

همه این جمله حاکمى است که صبغه حکومت در نزد همگان جنبه ‏تنصیصى داشت مساله شورا یا بیعت اهل حل و عقد تئورى‏هائى است‏که بعدها متکلمان اهل سنت مطرح کرده‏اند.

آرى مقصود از استشهاد با این جمله‏ها رد نظریه شورا و بیعت‏است و الا تنصیص بشر تا به وحى الهى منتهى نشود، فاقد ارزش‏خواهد بود.

تا این‏جا مساله امامت و خلافت از نظر نبوت روشن گشت، اکنون‏ باید ببینیم دلائل موجود در کتاب و سنت کدام‏یک از دو نظر راتایید مى‏کند.

_________________________________________________

1- آل عمران: 159.

2- شورى: 38.

3- فتح: 18.

4- الممتحنه: 12.

5- سیره ابن هشام، ج‏2، ص 424.

6- انعام: 124.

7- طبقات ابن سعد، ج‏3، ص 200 - کامل ابن اثیر، ج‏2، ص 292.

8- کامل ابن اثیر، ج‏3، ص 35.

9- حلیه‏الاولیاء، ج‏1، ص 44.

10- الامامه و السیاسه، ج‏1، ص 168.

مکتب اسلام-سال1378-شماره 11

 

منبع: http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=31333

 



<      1   2   3   4      >

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com